دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
آتناآتنا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

فسقلی های من😍

اندر احوالات ما

سلام آب نبات من ايــــــــــــــــــــــــنقده دلم ميخواد تندتند بيام برات بنويسم ولي مگه جنابعالي ميذاري الانم توي گهواره خوابي و من با يه دست دارم تندتند تكونت ميدم و  بادست ديگه مينويسم دستم باد كرده از بس پشت سرم تكون تكونش دادم و هُلت دادم !!! جيگر مامان دو روزه كه اعصاب معصاب نداري !! نميدونم چي اذيتت ميكنه قشنگم خيلي ناراحت ميشم وقتي ميبينم غصه ميخوري ولي من نميدونم دليلش چيه ؟ يه انگشتت رو مدام ميكني توي دهنت و ميمالي روي لثه ات ... نميدونم شايد از پايه هاي دندونت باشه كه داري اذيت ميشي گلكم   روز دوشنبه اول اسفند رفتيم خونه خاله فرزانه كه خونشون طبقه پايين خونه ماست اولش كه ميخواستيم بريم خوابت ميومد و منم ه...
4 اسفند 1390

عكس عكس

عزيزك من داري روز به روز بزرگتر ميشي و هرروز كارهاي جديدي ياد ميگيري فدات شم ديگه كنترل دستات تكميل شده فقط يه كوچولو ديگه كار داره حالا ديگه هرچي رو ميارم سمتت سريع ميگيري و ميكني توي دهنت! اين كار وقتي سخت ميشه كه ميخوام بهت قطره بدم يا با قاشق بهت چيزي بدم همه رو ميگيري و ميريزي روي خودت!!! يه كار ديگه هم كه بلد شدي اينه كه بغل هركي ميري فوري يقه اش رو ميگيري ميكشي اگه كسي هم نياد با خودت دست به يقه ميشي!!!!! تازگي وقتي بغلت ميكنم دستت رو ميكني توي دهنم حالا فكر كن من توي اون حالت ميخوام حرف بزنم شما هم با دستات لاي دندوناي من گشت ميزني!! پووووووووف ميكني با كلي تف تف الهي من دورت بگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردم عزيزم...
1 اسفند 1390

سه مناسبت و واكسن چهارماهگي

سلام كوچمولوي من جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ طلا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــگر    همونطور كه قبلا گفتم سه شنبه شب كه مقارن بود با روز ولنتاين و شب دهمين سالگرد عقد منو بابايي و چهارمين ماهگرد جنابعالي يه جشن كوچمولو گرفتيم من يه كيك خوشمزه و خوشگل پختم و با ترافل و ژله تزيينش كردم( قابل توجه اونايي كه به كيك قبلي ام ايراد گرفتن !!) شب هم بابايي اومد دنبالمون و چون نوبت دكتر شما بود اول رفتيم پيش آقاي دكتر مهربون ... سوالهامم ازش پرسيدم: من:آقاي دكتر چرا وزن نگرفته ؟... دكتر:وزنش كم نيست اما چون قبلا شبها بهش شيرخشك ميداديد و الان نميديد نمودارش روي هشتاد درصد نرفته اگه ميخواييد بايد دو...
29 بهمن 1390

نگراني هاي من

سلام نانازمامان فدات بشم من عزیزم مامانی اینروزها دوباره نگرانه .... دیگه این مامان استرسی رو خوب میشناسی نه ؟ اولین نگرانیم برای واکسنته که فردا باید بزنیم .... یکماهه برای اینکه خدای نکرده تو تب نکنی خودم تب کردم !!!   دومیش وزن نگرفتنته..... مامانی من تو که خوب شیر میخوری خوب هم میخوابی چرا وزن نمیگیری ؟؟ یکماهه روی ٦.١٠٠ تا ٦.٢٠٠ ثابت موندی....   سومیش غلت نزدنته...توی نی نی سایت نوشته بود که دیگه باید بتونی بغلتی اما تو حتی سعی هم نمیکنی !!   چهارمی و مهمترینش هم چشمهای نازته .... نمیدونم چرا هنوز انحراف داره.....روزی دویست بار تویه چشمهای قشنگت زل میزنم بلکه خوب شده باشه اما باز گهگاهی منحرف میشه........
25 بهمن 1390

همه پستونكهاي من

سلام موشموشک من قربونت برم جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگر طلا   همیشه خیلی خوشم میومد وقتی نی نی ها پستونک میخوردن اما هرکاری کردم شما پستونک نخوردی که نخوردی هفت تا پستونک خریدم ولی هیچکدومو دوست نداشتی حالا عکسشو برات میذارم تا حداقل یادگاری بمونه البته اینا شش تا هستن از اون سیلیکونیه دوتا گرفتم ...
25 بهمن 1390

فقط عكس

سلام جوجوي من بخورمت خيلي وقته عكس برات نذاشتم و بنا به درخواست هوادارانت!!! اين پست فقط عكسه..   بفرماييد ادامه مطلب          تازگي يادگرفتي تف تف ميكني اينم عكسش: اينا هم چندتا از عكسهاي دوربين دايي جونه كه چون حجمشون بالاست مجبور شدم كوچيكشون كنم(هنوز عكسهاي صد روزه گي ات رو ازش نگرفتم ): جيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگرتو بخورم من مامانيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــي                     &nbs...
20 بهمن 1390

تولد بابايي

سلام موشموشك من قربونت برم ديروز تولد بابايي بود و با اينكه بنده اين چند روزه حسابي درگير مهموني جات بودم ! ولي چون خيلي خيلي باذوق تشريف دارم براي بابايي يه جشن كوچمولويه سه نفره گرفتيم البته نيمه سه نفره! چون جنابعالي خواب تشريف داشتين ! حالا دست دست به افتخار بابايي مهربون كه سي و سه سالش شد هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا                                                     &nbs...
14 بهمن 1390

100 روزگي

كوچمولويه من عسيسكم جووونم نفسم مامانم قربونت برم       100 روزگي ات مبارك باشه نانازم فدات بشم من ايشالله 100000 روزگي ات عزيزم( راستي ميشه چند سال؟ ؟ !!؟!؟) از اونجايي كه مامانت خيلي خيلي باذوق تشريف دارن دوباره برات كيك گرفتيم و يه عالمه عكس ! رفتيم خونه مامانجون و دور هم بوديم كيك خورديم ولي اولين پنج شنبه اي بود بعد از بدنيا اومدن شما كه ديگه پيش مامانم نموندم ! و براي خواب برگشتيم خونه .... آخر وقت هم چون خيلي خوابت ميومد مجبور شديم باعجله برگرديم خونه تا بدخواب نشي.. اين شد كه عكسها توي دوربين دايي جون جا موند! حالا تويه يه پست ديگه برات ميذارمشون قربونت برم جيجيلي من ...   ...
7 بهمن 1390