يه روز مفيد!
سلام نانازم قربونت برم كه الان عين فرشته ها خوابيدي ومن همش ميترسم كه از صداي تايپ كردنم بيدار بشي ديروز جمعه ما تونستيم چندتا كار باهم انجام بديم و تبديلش بكنيم به يه روز خوب و مفيد : .1 صبح ساعت ده و نيم يازده از خواب بيدار شديم نه اينكه خودمون بخواييم بيدلر شيم ها؟ نه بابابييي بيخوابي به سرش زده بود ما روهم بيدار كرد !! ماهم عصباني گشته گفتيم حالا كه اينطوره بايد مارو ببري بيرون قدم زني چون دينا الان ساعت كالسكه سواريشه !! و با كمال تعجب بابايي قبول كرد ماهم سريع آماده شديم تا بابايي پشيمون نشده زديم بيرون اييييييييييييينقده خوب بود اول يه سر رفتيم خونه مامانجون و اونارو ديديم دايي جون مغازه بود بعد هم اومديم تا سر خيابون اصل...