دينادينا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
آتناآتنا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

فسقلی های من😍

و بلاخره پايان راه...

سلام جيگرك مامان شيطونك من قربون اون دست و پاي كوچمولوت برم . قربون اون هماهنگي ات برم كه هروقت من ازخواب بيدارميشم شماهم فوري بيدار ميشي !! بلاخره داستان بارداري ما هم تموم شد فردا روزيه كه قراره از روبرو همديگه رو ببينيم خيلي خيلي استرس دارم و صد البته هيجان.. ... .... ديروز 38 هفته هم تموم شد باورم نميشد بتونيم بهش برسيم ولي رسيديم هورااااا ... اين يعني 267 روز باهم بودن تا امروز.. .... راستي ديروز در يك حركت تكنيكي شروع كردي به رفتن داخل لگن!! واي اينقده بامزه بود كه خدا ميدونه ميخواستم ازت فيلمبرداري كنم ترسيدم بلند شم ديگه اونجوري وول نخوري!!....انگار توي دلم زلزله اومده بود!! خيلي باحال بود ! ديشب بابايي اومد نازت كنه گ...
25 مهر 1390

اندر حكايات كارهاي زايمان

سلام عسيسم قربون اون وول وول خوردنات بشم من جيـــــــــــــــــــگر طلا   يه خبر تازه برات دارم ماماني............بعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــله بلاخره ما هم تو كوزه افتاديم لي لي لي لي لي ديروز رفتيم پيش خانم دكتر و نوبت زايمان زده شد هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا فقط شد سه شنبه يعني 26 مهر نشد كه تاريخ تولد شما هم آهنگين بشه هي روزگار .... ولي عوضش روزهاي انتظارمون كمتر شد فقط و فقط 5 روزه ديگر باقي است.... ....بزن دست قشنگه رو !! ولي خب اين دكتر رفتنمون يه خورده داستان و حكايت داره ميخوام برات تعريف كنم: جونم برات بگه مادر ... من و بابايي تصميم گرفتيم به مامانجون نگيم كه تاريخ ز...
21 مهر 1390

تك رقمي

ســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به شيطونك مامان سلام به وروجك من كه با اينكه جاش خيلي تنگ شده اما هنوز دست از وول وول خوردن بر نداشته الهي من قربونت برم مــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر   عنوان اين مطلب شده تك رقمي اگه گفتي چرا؟؟ معلومه ديگه ناناز من براي اينكه عدد انتظار ماماني تك رقمي شد هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا فقط و فقط 9 روزه ديگه مونده اي جـــــــــــــــــــــــــانم ديگه واقعا ماهي به دمش رسيده!! ولي منو بابايي ديگه جونمونم به لبمون رسيده ! از ديروز شما 37 هفته رو هم تموم كردي نازنين... و چون ميخواييم 27/7 بدنيا بياي ميشه 9 روزه ديگه الب...
18 مهر 1390

دیدار نزدیک است....

سلام جیگر طلای مامان فدات بشم من بوووووووووس یه هفته دیگه هم کم شد و ما بلاخره وارد ٣٦ هفتگی شدیم.. ..وای که اصلا باورم نمیشه از این زاویه که نگاه میکنی خیلی زود زود داره میگذره ولی وقتی به سختی ها و سنگین شدنها و بدخوابی ها نگاه میکنی راستش خیلی هم دیر میگذره!! ولی همه اینها رو من تحمل میکنم بخاطر گل وجود تو نازنینم.. خب باید یه سری اتفاقات هفته گذشته رو بنویسیم: ١. دوشنبه اون هفته یعنی ٤ مهر رفتیم سونوی صفرا باید ناشتا میبودم حدود ٦ ساعت ولی من بخاطر محکم کاری ١٠ ساعت ناشتا بودم ! اون روز صبح زود که از خواب بیدار شدم حس کردم یه کمی خیس شدم اهمیتی ندادم ولی بعد از گذشت یکی دو ساعت حس میکردم نه تنها خوب نشد بلکه داره بیشتر هم می...
10 مهر 1390

پا به ماه شدم!!!!

بعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله بلاخره پا به ماه شدم !! جيـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي لي هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست دست                         &n...
3 مهر 1390

ماه مهر

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بلاخره وارد ماه مهر شديم ماهي كه قراره تو كوچمولوي نازم رو ببينم و تو آغوش بگيرم اي جـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان چقدر انتظار اين ماه رو كشيدم شايد بچه ها از اينكه تعطيلاتشون تموم شده و بايد برن مدرسه ناراحت باشن ولي من امسال عاشقانه منتظر اين ماه بودم و الان توي آسمونهام كه بلاخره اين ماه رسيد راستي ديگه مطمئناً نيمه دومي شدي خانم طلا.....همش ميترسيدم زودتر دنيا بياي اما حالا ديگه خيالم راحته جيگر مامان قربونت برم من
2 مهر 1390

ماماني مشكل دار ميشود؟؟؟؟

سلام عزيزك مامان قربونت برم من خوشحالم كه تو حالت خوبه نانازكم ولي خب من يه خورده اي به مشكل برخوردم . دوشنبه شب و سه شنبه شب درست راس ساعت 4 صبح دلم شروع ميكرد به درد گرفتن سر دلم بود مثل اون دفعه اي... منم به خيال اينكه معده ام هست شربت معده ميخوردم ولي خوب نميشد و كم كم درد شدت ميگرفت اينقدر زياد ميشد كه داد ميزدم .... سه شنبه شب يعني پريشب كه ديگه اينقدر وحشتناك بود دردش كه مثل مار به خودم ميپيچيدم و زار ميزدم بيچاره بابايي كله صبحي نميدونست چيكار بايد بكنه خيلي ترسيده بود دست تنها هم كه كاري ازش برنميومد اتفاقا استامينوفن مون هم تموم شده بود ميخواست بره برام بخره ده دفعه تا دم در رفت و برگشت هي ميگفت چطوري تورو تنها بذارم؟؟؟...
31 شهريور 1390

عكس دخملم

سلام خوشگلك من شيطونك من مامان فدات بشه الهي.. ديروز رفتم سونو يكساعتي معطل شدم تا نوبتم شد ولي اينبار همون خانم دكتر خوش اخلاقه بود كه اولين سونو رو پيشش رفتيم منم تا تونستم از اخلاقش سوء استفاده كردمو سوال پرسيدم! ! خدارو شكر خدارو صدهزار مرتبه شكر همه چيز خوب و عالي بود سرت رو به پايين بود مايع دورت نرمال بود اندازه هات طبيعي بودن و وزنت هم 2200 گزارش شد توي ني ني سايت نوشته بود اين هفته بايد 2155 باشي و اين يعني 5 گرم بيشتري !!!! ديروز سريع روي تخت جاي سرمو درست كردم تا بتونم تصوير قشنگت رو ببينم وااااي كه اينبار حسابي ذوقيدم آخه ماماني داشتي دستتو ميخوردي و من ميتونستم از روي حركاتت سر و دستت رو تشخيص بدم اي جـــــــــــــــــــ...
28 شهريور 1390

آخرين هفته هشت ماهگي

سلام خوشگل طلاي مامان قربونت برم من شيطون بلاي من. . بعـــــــــــــــــــــــــــــــله بلاخره هفته 34 ام هم تموم شد واااااااااااااااااااااااااااااااااي صادقانه بگم باور نميكردم بتونيم اينهمه با همديگه دوام بياريم قربون تو دخملي كه مواظب دل ماماني هستي تا يه وقت نشكنه. امروز خيلي خوشحالم احساسم عاليه . ...هرچند ديشب از دست جنابعالي نتونستم بخوابم صبحم نشد بخوابم بيدار شدم شروع كردم به گريه كردن !!!!! آخه من خيلي خوابالو ام مامان اگه خوابم كم بشه قاط ميزنم !!! تا ميومدم بخوابم شروع ميكردي به لگد زدن آخه ماماني يه رحمي بكن من هرجور ميخوابم شما خوشت نمياد يا جات تنگ ميشه يا كلا حال نميكني بعد هم شروع ميكني به زدن ماماني !!!! ديروز ...
27 شهريور 1390