قدم رنجه به ماه هشتم!
سلام دخملك گلم عسلي من جيگرك من طلاي من نازنين من ............
جيگرتو بخورم من
بلاخره و بعد از صدو بيست هزار سال وارد ماه هشتم شديم!! وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي كه چقدر انتظار سخته ولي هر روز كه جلو ميره كلي ميذوقم براي خودم!!
روزشمارت ميگه شما:
دينا جان تا اين لحظه 7 ماه و 2 روز و 10 ساعت و 13 دقيقه و 34 ثانيه تو دل مامانشه
الهي كه من قربونت برم مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر
اون تيكر پايينيه هم ميگه كه فقط و فقط 65 روزه ديگه مونده ولي تا 40 هفتگي! و از اونجايي كه مامانيت خيلي خيلي كم صبرتر از اين حرفهاست دلش ميخواد كه 38 هفتگي شما دنيا بياي ايشالله...بنابراين 65-14=51 يعني فقط 51 روزه ديگه مونده هووووووووووووووووووووووووووووووووووورررررررررررررراااااااااااا
اين روزها روزهاي دعا و ثناي ما براي شماست عزيزكم مامانجون اينا از اول ماه رمضون تا حالا دوبار گوسفند قربوني كردن برات نگين انگشتري من....
باباجون با زبون روزه ميره حرم و ده هزاربار يا الله ميخونه و از خدا ميخواد كه حافظت باشه با ارزش من...
بابايي شبانه روز برات دعا ميكنه هم براي سلامتي و عمر طولاني ات هم اينكه خييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييلي خوشگل بشي ايشالله هلوي خوشمزه و شيرين من.......
و من هميشه و هر ساعت و هرثانيه دلمو به خدا محكم ميكنم و ازش ميخوام كه تورو صد و بيست سال برام نگه داره
راستي اين روزها دخملك ما عاشق بستني شده و داره سليقه خاندان پدريش رو به رخ ميكشه!! ولي ماماني چون خودم بستني زياد دوست ندارم يادم ميره كه براي هوس شما بخورم خوشگلكم!! حالا ايشالله دنيا كه بياي خودت ميري واسه خودت ميخوري!!
وقتي بعد يكهفته يا بيشتر اونم به زور بابايي كه هي ميگه دخمل من بستني دوست داره بخاطر اون بخور ميخورم شما شروع ميكني به چرخش و لگد پراني!!! وااااااااااااااي اينقدر كه دلم ميخواست ميتونستم بغلت كنم و حسابي فشااااااااااااااارت بدم عسلك من براي اينكه واقعا دلبري ميكني ناناز من
راستي از فردا 31 هفته هم تموم ميشه و وارد هفته 32 ميشيم پس بازم هوررررررررررررررررراااا:
هفته 31 بارداري:
كودك شما چگونه تغيير ميكند؟
در اين هفته اندازه كودك شما به حدود 40 سانتي متر رسيده است. وزن او كمي بيشتر از 1360 گرم است و به زودي شاهد يه افزايش وزن ناگهاني در كودكتان خواهيد بود. او همچنين ميتواند سرش را از يك طرف به طرف ديگر بچرخاند.يك لايه چربي هم در زير پوست او در حال جمع شدن است تا او براي زندگي در خارج از رحم آماده شود، در نتيجه بازوها سر و بدن او درحال بزرگتر شدن هستند.
فردا هم قراره برم آمپول بتامتازون بزنم تا ريه هاي خوشگل شما زودتر كامل بشن و اگه خداي نكرده زودتر خواستي دنيا بياي برات مشكلي پيش نياد مامانم.... ايشالله كه اصلا لازمت نميشه و سر موقع دنيامياي خانمي..
تاريخ: شنبه 5/6/90