يه مامان هميشه نگران

سلام مامانی من واااااای که دارم دیوونه میشم

چیکار کنم مامان نگرانی اذیتم میکنه چشمام مثل ابر بهار همینطور بی اراده و بی اختیار اشک میریزن سعی میکنم خودمو با چیزای خوب سرگرم کنم اما نمیشه که نمیشه نگرانتم عزیزم نگرانتم غم از دست دادن نینی خیلی سخته خواهش میکنم خدایا التماست میکنم به من گنه کار نگاه نکن نی نی مو برام نگه دار تو خیلی مهربونی همیشه و همه جا هوامو داشتی میدونم که من لیاقت مادر شدن ندارم اما تورو به بزرگیت قسم میدم تورو به همه آدمهای بزرگی که دوستشون داشتی قسم میدم که این لذت و نعمت رو ازم نگیری و سالم و کامل و صالح بهم ببخشی

چند وقت پیش خواب دیدم با چندتا از خاله ها و دخترخاله ها توي يه خرابه جمع شديم و داريم نان و پنير ميخوريم بعد يه دفعه  يه دختر كوچولوي سه چهار ساله اومد و ازمون غذا خواست یکی از دختر خاله هام که داشت براي همه نون و پنير درست ميكرد يه لقمه بهش داد و گفت اينم به نيت حضرت رقيه ...بعد اون دختر گفت اين كه كمه يكي هم براي بابام كه حسينه و يكي هم براي عموم بهم بده و بعد ما همه با تعجب همديگه رو نگاه كرديم و فهميديم كه اون خود حضرت رقيه است....بعد وقتي دختر كوچولو داشت ميرفت من سريع رفتم پشت سرش و ميخواستم ازش بپرسم كه اين ني ني ديگه پيشم ميمونه يا نه؟ ولي قبل از اينكه بپرسم اون خودش گفت كه خدا ميگه اين يكي ديگه مال خودِ خودته! نگران نباش...

اي خداي مهربون ميدونم كه خلاف وعده نميكني ميدونم كه قول نعمتي رو  كه بهم دادي حتما اجابت ميكني پس كمكم كن بتونم از پس اين وسوسه هاي شيطاني بربيام و هرگز به مهربونيت شك نكنم اي خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااي مهربون من اي تكيه گاه سختي هاي من اي پناه من هنگام بي پناهي و اي جايگاه شكايات من ميپرستمت و تمام نعمتهاي قشنگي رو كه بهم دادي رو به خودت ميسپارم و ازت خاضعانه و ملتمسانه ميخوام كه هيچكدومش رو از نگيري....

                                                                     آمين يا رب العالمين