قربونت برم من
شــــــــــــــــلام شیجل من شوشولوی من فینگیلی من شیگر طلای خودم قربونت برم مــــــــــامـــــــــان!!
کی میشه به جای این عکسهای کارتونی عکس خودتو بذارم جیجلم!!
الان که اومدم توی وبلاگت و اون بالا تاریخ رو دیدم که نوشته
فسقلي جان تا این لحظه ، 4 ماه و 26 روز و 7 ساعت و 35 دقیقه و 55 ثانیه تو دل مامانشه :.
ایـــــــــــــــــــــــــــــنقده ذوق کــــــــــــــــــــردم که نگو!! فدات شم نفس مامان
مامانی ٤ روزه دیگه ٥ ماهمون تموم میشه و وارد ماه ششم میشیم.. مامان فدات شه بـــــــــــوس
فردا هم ٢٠ هفته گی تشریفشونو میبرن و ٢١ هفته میشیم هــــــــوراااااااااا.....
راستی خاطره پنج شنبه گذشته که مصادف بود با روز پدر رو ننوشته بودم چون میخواستم عکسش رو بذارم که موفق نشدم اینه که خیلی کوتاه اینجا مینویسم:
اونروز مطابق هر پنج شنبه و البته اختصاصی به علت روز پدر میخواستیم بریم خونه مامان اینا...مامان خیلی اصرار داشت بریم اونجا ولی خب خونشون هنوزم مثل خونه های جنگ زده هاست!!!! آخه کارای لوله کشی و آشپز خونشون تموم نشده از دست این آدمهای بدقول..خلاصه دیدم خیلی زوره که بریم خونشون سرشون خراب شیم آخه خودشون اصلا جا ندارن روی زمین بشینن!! چه برسه بخوان مهمون شامی دعوت کنن!! خلاصه اصرار کردم بیان خونه ما ..اولش مامانم قبول نکرد گفت تو گناه داری بارداری مثلا!! قربونش برم که اینقده هوامو دارهبابامم گفت دخترم گناه داره اذیتش نکن فداش بشم که اینقده مهربونهخلاصه اینقدر اصرار کردم تا اومدن بابایی هم خیلی کمک کرد بوووووس براش که خیلی گُله شام از بیرون گرفتیم و فقط من یه کیک درست کردم که چون این هفته یعنی پس فردا اول تیر تولد باباجون هم هست روش هردو مناسبت رو به بابای گلم تبریک گفتم!! از هنرنمایی ام هم عکس گرفتم ولی بلد نیستم اینجا عکس بذارم گریــــــه...خلاصه کنم کیک رو بریدیم و خوردیم کادوهامونو باز کردیم و تحویل باباجونم دادیم که از همه شون هم خیلی خوشش اومد مبارکش باشه.. دایی جونت یه کمربند چرم اصل و یه ادکلن گرفته بود منم که ادکلن و شورت و زیرپوش گرفتم مامانم هم یه روشلواری مارک دار گرفته بود!! کادوی من از همه کمتر بود!! حالا خوب شد اومدن خونمون وگرنه کلی خجالت میکشیدم!! ... تا دم دمای اذون صبح هم خونمون موندن و کلی بهمون خوش گذشت....دیروز هم به سلامتی کارای آشپزخونشون تموم شد ولی کلا کارهای لوله کشی شون تموم نشده!! ایشالله تا شما بیای اونم تموم میشه!! هههههههه
دوباره راستی ..دیشب جشن دختر همسایه مون بود که رفتیم عمه وسطی ات هم یه جورایی دعوت بود این بود که باهامون اومد خوب بود فقط دوماد از وقتی اومد دیگه نرفت!!! این بود که حسابی کف کردیم!!امروز صبحم امتحان داشتم برای همین دیشب خسته از عروسی اومده مجبور شدم تا صبح نخوابم عوضش عصری حسابی خوابیدم..نوش جونم!!
خب دیگه ببخشید خیلی حرف زدم قربونت برم من
هفته ٢١ بارداری
کودک شما چگونه تغییر می کند؟
وزن كودك شما حدود 340 گرم و اندازه او تقريبا 26.6 سانتي متر است. ابروها و پلكهاي او كامل شده اند. و مسلما شما حركتهاي او را احساس مي كنيد. كودك شما به برنامه روزانه و كارهايي كه ممكن است داشته باشيد توجه نمي كند؛ پس اگر هنگامي كه در شب آماده خوابيدن مي شويد او تكان خوردن را آغاز كرد، تعجب نكنيد. اگر شما يك دختر در شكم خود داشته باشيد واژن او كاملا شكل گرفته است هرچند رشد اين اندام تا زمان تولد او ادامه خواهد يافت.
وااااای مامانی من فقط ١٣٢ روز دیگه مونده باورم نمــــــــــــــیــــــــــــشه!!!