ســـــــــلام بر نی نی روح دار!!!
سلام سلام صدتا سلام به خوشمل مامان جیجل مامان فینگیلی مامان
اول از همه شرمنده بابت دیر اومدن البته تقصیر من نبود تقصیر این سیستم بود که به کلی قاط زده بود و آخرش هم نفهمیدم دردش چیه؟!! ولی خب خود به خود خوب شد!!
خب بازم مجبورم یادم بیاد این یکی دو هفته که نبودم چی گذشته:
١.بابایی دوباره رفت مسافرت!!!! از چهارشنبه ١١خرداد تا دوشنبه ١٦ خرداد
٢.امتحاناتمون از ١٧ خرداد شروع شده و تا الان ٥ تا امتحان دادیم!! ای بدک نبوده ایشالله که مشروط نمیشیم البته تو اصلا تقلب نرسوندی ها؟؟ سر جلسه چندبار ازت پرسیدم ولی نخواستی کار خلاف بکنی!!
٣. توی این مدت که بابایی مسافرت بود مامانجون اینا هم یه تغییر اساسی به آشپز خونه شون دادن یه سینک باحال برای ظرفشویی گرفتن که اندازه وان بچه است از حالا یواشکی تصمیم گرفتم شما که دنیا اومدی هرروز ببرمت اونجا آببازی کنی آخه خیلی باحال و بزرگه!!
٤. در تاریخ١٢ خرداد ساعت ٢ بعد ازظهر که مصادف میشد با ٤ ماه و ٩ روزتون شما روح دار شدی و من چرخشتون رو کامل حس کردم حتما از خوشحالیت بوده که اینقدر چرخیدی...آره مامان؟؟ البته از فرداش شروع کردی به لگد پرانی!!! قربون اون دست و پای قوی ات بشم من
٥.بابایی هنوز از مسافرت شمال برنگشته تصمیم گرفت بره کربلا!!! بعد من خیلی دیگه غصه خوردم دو روز حالم بد بود آخه نمیخواستم بهش نه بگم اما واقعا دیگه نمیتونستم دوریش رو و اینکه خودم بشینم تو خونه و اون بره صفا رو تحمل کنم ...این بود که توی این دو روز شدم یه آدم بداخلاق و بهونه گیر تا اینکه شب لیلة الرغائب که روز ١٩ خرداد بود دیگه اینقدر بهونه گرفتم و گریه کردم که بابایی هم شروع کرد به گریه کردن!!!وااااااای اینقده دلم براش ســــــــــــــوخت که نگو...آخه بابایی هیچ وقت نذاشته بود من گریه اش رو ببینم حتی وقتی پدرش فوت کرد یا داداشی شما از پیشمون رفت من گریه بابایی رو ندیده بودم و همیشه یواشکی گریه میکرد اما الان جلوی من؟؟؟!!!! خیلی ناراحت شدم چقدر زن بدی ام من ....همون شب تصمیم گرفتم که دیگه اذیتش نکنم آخه اون خیلی هوای من و شما رو داره و گناه داره که اینقدر اذیتش کنم...اما اونشب بابایی هم تصمیم گرفته بود که دیگه منو تنها نذاره و بیشتر به من توجه کنه...قربونش برم خیــــــــــــــــــــــــــــــــلی میخوامشبنابراین مسافرتش کنسل شد و شدیدتر از قبل به ما میرسه
٦.راستی جواب آزمایش رو بردیم دکتر نشون دادیم و گفت همه چیز خوب و طبیعیه و هیچ مشکلی وجود نداره خدارو شکر!! گفتم پس قند چی؟ گفت این که طبیعیه مخصوصا که استرس هم داشتی موقع آزمایش...خلاصه کلی شاد شدیمصدای قلب نازتون رو هم شنیدیم ..مامانی چقدر یواش یواش میزد؟؟؟آخی فکر کنم دخملی ها؟؟
٧.روز ١٨ خرداد هم با دوستای دوران دبیرستان یه قرار دوستانه گذاشتیم.. ...که خیلی هم خوش گذشت همه غیر از من و یکی دیگه که مجرد مونده نی نی هاشون رو آورده بودن همه هم دخمل بودن!! اگه دخمل باشی کلی همبازی پیدا میکنی
٨. راستي كنفرانس رو هم ارائه داديم...البته شانس آوردم استاد دومين نفر اسممو خوند اين بود كه هنوز خيلي از بچه ها نيومده بودن و تقريبا 20-30 نفر بيشتر نبوديم لازمم نبود خيلي طولاني طول و تفسيرش كنيمبراي همين سخت نبود ولي استاد خيلي گير داد گفت بيشتر كپي پيست كردي!!! دلم ميخواست بهش بگم آخه با اين ني ني جان بيشتر از اين در توانم نبودولي خب روم نشد! حالا باز دعا كن موقع نمره اذيت نكنه...ايشالله
9. پنج شنبه روز پدره ...براي باباجون يه عطر خوب خريدم ولي براي بابايي ات هيچي گيرم نيومد آخه هيچي لازم نداره!! اومدم بهش گفتم هرچي گشتم نتونستم چيز خوبي برات بخرم اونم گفت من هيچي نميخوام..ماهم از خدا خواسته گفتيم باشه هرچي تو بگي!!!
خب دیگه چیز زیادی یادم نمیاد به خدا میسپارمت و هزار باز میبوسمت
هفته 20 بارداري
کودک شما چگونه تغییر می کند؟
وزن كودك شما به 320 گرم رسيده است. طول بدن او نيز از فرق سر تا باسن برابر 16.5 سانتي متر و از فرق سر تا پاشنه پا به صورت كشيده و صاف حدود 25 سانتي متر است. (در بيست هفته اول طول بدن كودك را از سر تا باسن محاسبه مي كنيم. بعد از آن طول بدن او را از سر تا نوك انگشتان پا محاسبه مي كنيم. زيرا در بيست هفته اول پاهاي كودك خميده شده و در مقابل نيم تنه بالايي او قرار گرفته اند و به سختي مي توان طول آنها را اندازه گرفت).
يك ماده چرب و سفيد رنگ بنام ورنيكس تمام بدن كودك را مي پوشاند تا از پوست او در مدت طولاني غوطه ور بودن در مايع آمنيوتيك محافظت كند. اين پوشش نرم و ليز حركت كودك در مجراي زايمان را نيز آسان تر مي كند.
عمل بلعيدن توسط كودك بيشتر انجام مي شود كه يك تمرين خوب براي دستگاه گوارش او است. او مكونيوم نيز توليد مي كند كه يك ماده چسبنده و سياهرنگ است و مخلوطي از سلولهاي مرده ترشحات دستگاه هاضمه و همچنين مايع آمنيوتيك بلعيده شده مي باشد. اين ماده در روده هاي او جمع مي شود و در اولين مدفوع او پس از تولد از بدنش خارج مي شود (البته بندرت برخي از كودكان اين ماده را در رحم يا در طول زايمان دفع مي كنند).